خواستم بر گونه ات
خواستم بر شانه ام
خواستم باور کنم

بی خبر از آن که تو
خاستم کز چشم تو
خواستم کز عشق تو
خواستم از خود که من
خواستم من از خودم
بی خبر از ان که تو
این خواستن های من
بودنت با من را
حال تو نیستی ولی
این بودن را من
این نبودن های تو
خاطراتت من را
می دانم رفته ای
دوست می دارم تو  را

 

باز بکارم بوسه ای
باز بگذاری سری
تو دل و جان منی

پی یار دگری
باز جویم خویش را
وارهانم خویش را
باز نخواهم من تو را
ببرم از یاد تو را
خون رگ های منی
در وجودم ریشه کرد
بی وجودت ساده کرد
باتوام هرلحظه ای
دوست می دارم همی
گاه به من سر می زند
دلتنگت می کند
دانم نیستی ولی
با آن که رفته ای


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مطبوعات آبادان هلیانتوس معرفی روش های کسب درآمد رضا محمدی سلطان ولایت اجراي دکوراسيون مغازه فرش ماشيني کاشان احوالات پاره وقت Ashley